مکالمه کردن. باهم سخن گفتن. (آنندراج) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میکند مژگان خونخوارش. صائب. بخود چو موی میانت ز رشک میپیچم چو شانه با سر زلفت کند زبان بازی. محمدقلی میلی (از آنندراج). و رجوع به زبان بازی شود
مکالمه کردن. باهم سخن گفتن. (آنندراج) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میکند مژگان خونخوارش. صائب. بخود چو موی میانت ز رشک میپیچم چو شانه با سر زلفت کند زبان بازی. محمدقلی میلی (از آنندراج). و رجوع به زبان بازی شود
عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن. جادو کردن. افسون کردن: بخواب نرگس جادوش سوگند که غمزه ش کرد جادو را زبان بند. نظامی. زبان بگشای چون گل روزکی چند کز این کردند سوسن را زبان بند. نظامی. تا زبان بند آن پری نکنم سردرین کار سرسری نکنم. نظامی
عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن. جادو کردن. افسون کردن: بخواب نرگس جادوش سوگند که غمزه ش کرد جادو را زبان بند. نظامی. زبان بگشای چون گل روزکی چند کز این کردند سوسن را زبان بند. نظامی. تا زبان بند آن پری نکنم سردرین کار سرسری نکنم. نظامی
بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت: و با اینهمه، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). خصمان در طعنه بازکردند در هر دو زبان دراز کردند. نظامی. یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان)
بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت: و با اینهمه، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). خصمان در طعنه بازکردند در هر دو زبان دراز کردند. نظامی. یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان)
کنایه از دقت در سخن گفتن. باریک سخن گفتن. موی شکافی کردن: دانش به نسبت بر و روی که کرده ای نازک چو برگ لاله زبان در ثنای گل. میرزا رضی دانش (از آنندراج و بهارعجم)
کنایه از دقت در سخن گفتن. باریک سخن گفتن. موی شکافی کردن: دانش به نسبت بر و روی که کرده ای نازک چو برگ لاله زبان در ثنای گل. میرزا رضی دانش (از آنندراج و بهارعجم)